با لاله رخی....

گــر دست دهد ز مغز گنــدم نانی       و ز می دو منی ز گوسفندی رانی
با لاله رخــی و گوشـه بسـتانی         عیشی بود آن نه حد هر سلطانی
تا زهره و مه در آسمان گشت پدید       بــهتر ز مـی ناب کسی هیچ ندید
من در عجبم ز میفروشان کایشان        به زانکه فروشند چه خواهند خرید
گویند بهشت و حور و کوثر باشد           جوی می و شیر و شهد و شکر باشد
پر کن قدح باده و بر دستم نــــه             نـقدی ز هـــــــزار نسیه بـــــهتر باشد

دل سنگی

خودمو گول میزدم توی دو رنگی
نمیخواستم ببینم اون دل سنگیت
می دیدم داشتی یواش یواش می رفتی
اما خواستم خوش باشی توی زرنگی
هی می گفتم دل خوش فردا می مونم
واسه خوندن تو بودی تنها بهونم
هی می گفتم به خودم همش خیال
همه این حرفا یه شوخی می دونم
تو چشات برقی نبود مثل گذشته
تازه فهمیدم از این حرفا گذشته
من همونیم که بودم تو داری عوض میشی
من همونیم که بودم تو داری عوض میشی

جنایت

تو را به دادگاه خواهند کشید.....؛
شاید به حبس ابد محکوم شوی
جزییات جنایت معلوم نیست
اما،
اثر انگشت ات را ....
روی قلبی شکسته یافته اند!!!!

زندگی

زندگی زیباست نه به زیبایی حقیقت ،

حقیقت تلخه نه به تلخی جدایی ،

جدایی سخته نه به سختی تنهایی  

تار ها را ....

متن زیر را دوست عزیزم ارسال کردن مرسی از لطف همتون که نظر میدین

تار ها را از دل بردار ...
تار اول عشق ...
دوم را مهر ...
و سوم را امید بگذار
نا همیشه سبز باشی ...

نسیم امید


سه تاری که هیچ وقت
نواختن اش را نیاموخته ای بر دار
وشادمانه ترین ترانه ای را که شنیده ای,بنواز
تا نسیم امید را....؛
بر گونه هایت احساس کنی....!!

ترفند

با هزار یک ترفند.....؛
شاخه گلی مصنوعی را
در میان گلهای شاداب گلدانت؛
پنهان کردم
و بر دفتر خاطراتت نوشتم؛
تو را دوست خواهم داشت؛
تا زمانی که آخرین گل پژمرده شود!!!؛